بازم یادم رفت

بازم سلام
۲باره یادم رفت
میخواستم یه عکس بزارم تو بلاگ ببینم قسمت عکس خوب کار میکنه یانه
خوب تصمیم گرفتم عکی خودم و دوستان رو بزارم
من محمد سمت راستی هستم. همون که پیرنش قرمزه.
الته شاید براتون مهم نباشه ولی :
از راست به چپ : محمد و حمید و مهدی و صادق
برای بزرگ شدن عکس روش کلیک کنید
در ضمن نوشته های زیر هم برای امروزه
ببخشید که این نوشته یه کم شخصی شد
قربان شما محمد ( سیب سرخ )

                            

                                محمد و دوستان

مردم از بی موضوعی

سلام !
خسته شدم از بس واسه انتخاب یه موضوع با حال فکر کردم
با خودم گفتم امروز میرم بیرون و بالاخره یه موضوع پیدا میکنم
ولی این بارون هم حسابی کارای مارو به هم ریخت
اصلا از امروز صبح شانس نداشتم
الان هم که خسته شدم
آخه واسه یه کار مهم رفتم بیرون
با خودم گفتم یه سر برم ایران زمین (تو شهرک غرب)
همین که رفتم دیدم یه موتوری داره میزنه رو شیشه ماشین
نگه داشتم و بعد از کلی حرف زدن تازه فهمیدم آقا از بسیجی های مسجد قدس
و به من گیر داده میگه صدای ضبط زیاد بوده
داشتم راضی میکردمش که دست از سر ما برداره که دیدم یه گشت نیرو انتظامی
کنار ما نگه داشت و گفت واسه چی این وقت شب اینجا وایسادین
و مرتیکه حمال (بسیجی رو میگم) سیر تا پیاز قضیه رو براشون گفت
و منم منتظر بودم که کار بالا بگیره که دیدم به یارو بسیجی میگه
ولش کن بره . اینقدر به اینا گیر نده
منم که تا این حرف شنیدم گفتم خیلی ممنون سرکار
و تا برم سوار ماشین بشم تو دلم به بسیجیه بیلاخ میدادم
و کلی حال میکردم که ریده شد به حالش
یه کم که رفتم جلو ۲ باره صدای ضبط رو تا آخر کردم
بعد از ۱-۲ دقیقه دیدم صدای ماشین پلیس میاد
سریع صدا رو کم کردم
دیدم که یه سفیر که خونش تو ایران زمینه رو دارن اسکورت میکنن
منم گازش گرفتم و از اونجا دور شدم ( شانس که نداریم ۲ باره یه گیری به ما میدن)
بعد ار اینکه یه کم دور شدم یهو یه صدا شنیدم
بعد از کنار زدن ماشین دیدم که قالپاقم نیست
خلاصه تو اون تاریکی ایران زمین یه نیم ساعتی دنبال قالپاق گشتم و بعد از پیدا کردن اون
خسته و کوفته بر گشتم خونه
همینه میگم امروز روز شانس من نبود
در آخر هم از شما خواهش میکنم یه موضوع جالب برای وبلاگ پیشنهاد کنین
فعلا خداحافظ
تا یادم نرفته یه شعر هم از یکی از رفقا بگم:
دل میرود ز دستم                                   صاحب دلان خدا را
ما انقلاب کردیم                                      یا انقلاب ما را

قربان همه شما محمد (سیب سرخ)

میخواستم بگم که ...
ببخشید شرمنده یادم رفت سلام کنم
سلام
راستش فعلا حرفی واسه گفتن ندارم یا بهتر بگم حرف دارم ولی اینقدر بحث مفصل که حال تایپ اون رو ندارم
شاید بعد از ظهر یه ساعت رفتم بیرون و مطلب جالب گیر آوردم
خب
 راستی اگه دلتوم خواست نظر بدین که چه مطالبی رو بیشتر بنویسم
خب من رفتم ولی تا یادم نرفته به بچه های رئال مادرید تسلیت بگم که به یووه باختن
(البته خودم هم رئالیم ها)
خدا حافظ یا به قول یکی از رفقا خدا حافظ رو بیامرزه
یا حق
قربان شما محمد ( سیب سرخ )

توجه توجه

بازم سلام
یه چیزیو یادم رفت بگم
قابل توجه کسانی که وبلاگ دارن
اگه دوست دارن به من حقیر (سیب سرخ) لینک بدن
البته مطمئن باشند این کار از سوی من هم بی جواب نمیمونه و منم به اوتها لینک میدم
لطفا هر کس به من لینک داد به من خبر بده
ممنون محمد ( سیب سرخ )